English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (2443 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pass U عبور کردن
passed U عبور کردن
passes U عبور کردن
transit U عبور کردن
cruise U عبور کردن
cruised U عبور کردن
cruises U عبور کردن
cruising U عبور کردن
cross U عبور کردن
crosser U عبور کردن
crosses U عبور کردن
crossest U عبور کردن
traverse U عبور کردن
traversed U عبور کردن
traverses U عبور کردن
traversing U عبور کردن
overfly U عبور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
range U عبور کردن مسطح کردن
ranged U عبور کردن مسطح کردن
ranges U عبور کردن مسطح کردن
throttle U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttles U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling U پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
garnish U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes U علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
traverse U عبور کردن قطع کردن
traversed U عبور کردن قطع کردن
traverses U عبور کردن قطع کردن
traversing U عبور کردن قطع کردن
bloop U عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
passage of lines U عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
taximan U متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
to pound the filed U غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
traject U از محلی عبور کردن
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
Other Matches
wading crossing U عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition U عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
transit U عبور
passage U عبور
passage of lines U عبور از خط
passage U حق عبور
transmissions U عبور
transmittancy U عبور
toll U حق عبور
right of passage U حق عبور
fording U عبور از اب
tolling U حق عبور
transmittal U عبور
transmittance U عبور
tolls U حق عبور
road haulage U حق عبور
passages U عبور
right of way U حق عبور
rights of way U حق عبور
crossing U عبور
alpha canis majoris U عبور
passages U حق عبور
transmission U عبور
cross-Channel U عبور
conge U اجازه عبور
transit bill U اجازه عبور
passwords U اسم عبور
trafficked U عبور و مرور
passed U اجازه عبور
passed U کلمه عبور
passed U گذر عبور
tessera U کلمه عبور
oil passage U عبور روغن
passes U گذر عبور
passes U کلمه عبور
traffic U عبور و مرور
shallow fording U عبور از اب کم عمق
safe-conducts U رخصت عبور
passes U اجازه عبور
girdle traverse U عبور کمربندی
fleets U عبور سریع
fleet U عبور سریع
highway user tax U مالیات حق عبور
crossing the line U عبور از استوا
counter sign U اسم عبور
faring U هزینه عبور
penstock U مجرای عبور اب
fares U هزینه عبور
fared U هزینه عبور
thoroughfare U راه عبور
crossing the line U عبور از خط استوا
thoroughfares U راه عبور
fare U هزینه عبور
practicableness U قابلیت عبور
passavani U سند عبور
current passage U عبور جریان
safe conducts U رخصت عبور
pass U اجازه عبور
pass U کلمه عبور
pass U گذر عبور
passable U قابل عبور
traject U عبور گذرگاه
trafficking U عبور و مرور
trafficability U قابلیت عبور
password U اسم عبور
deep fording U عبور از اب عمیق
crossing area U منطقه عبور
transmittance U مقدار عبور
band pass U نوار عبور
fordless U غیرقابل عبور
passageway U محل عبور
fordable U قابل عبور
electron transition U عبور الکترون
communication U عبور اطلاعات
transit U راه عبور
tolls U عوارض عبور
tolling U عوارض عبور
traffics U عبور و مرور
toll U عوارض عبور
transmission grating U شبکه عبور
passage U اجازه عبور
traversable U قابل عبور
passageways U محل عبور
passages U عبور سفر
passages U راه عبور
transoceanic U عبور از اقیانوس
passage U عبور سفر
passage U راه عبور
passages U اجازه عبور
transit bill U پروانه عبور
wading crossing U عبور از پایاب
transit time U زمان عبور
transit time U مدت عبور
light passing U عبور نور
transit error U خطای عبور
transduction U انقال عبور
ford U محل عبور
forded U محل عبور
fords U محل عبور
laissez passer U پروانه عبور
through traffic U عبور یکسره
transit traffic U عبور ترانزیتی
safe conduct U رخصت عبور
fordability U قابلیت عبور
transmission factor U ضریب عبور
traffic density U تکاشف عبور و مرور
ship influence U تاثیر عبور کشتی
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
gas port U لوله عبور گاز
traffic density U تراکم عبور و مرور
gas port U محفظه عبور گاز
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
eligible traffic U عبور و مرور مجاز
crossing site U محل عبور اجباری
traffic court U دادگاه عبور و مرور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> U غیر قابل عبور
sally port U دروازه عبور از قلعه
electron transit time U زمان عبور الکترون
hasty crossing U عبور تعجیلی از رودخانه
ferryboat U قایق عبور از رودخانه
light transition loss U تلف عبور نور
vapor trail U مسیر عبور بخار
traffic control U کنترل عبور و مرور
ferryboats U قایق عبور از رودخانه
deep fording U عبور از عمق زیاد اب
road time U زمان عبور از جاده
overflight U عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
access structures U ساختمانهای عبور و مرور
wall entrance U عبور از داخل دیوار
practicably U بطور قابل عبور
pracitcable U عبور کردنی گذشتنی
innocent passage U عبور بدون ضرر
transcutaneous U عبور کننده از پوست
slotting U مجرای عبور روغن
slots U مجرای عبور روغن
way U راه عبور گذرگاه
bridgeable U قابل عبور یا پل زدن
slot U مجرای عبور روغن
bus traffic U عبور و مرور اتوبوسها
controlled passing U عبور کنترل شده
traverse U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
caution area U منطقه عبور بااحتیاط
transilluminate U عبور نور از یک عضو
traversed U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverses U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traversing U تراورس عبور کمربندکوهنوردی
time distance U زمان عبور ستون
overflights U عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
indirect transition U عبور یا انتقال غیرمستقیم
transduction U عبور از ماوراء چیزی
password U اسم شب کلمه عبور
passtime U زمان عبور ستون
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
impassable U غیر قابل عبور
airfield traffic U عبور و مرور فرودگاه
traffic intensity U شدت عبور و مرور
treadway bridge U پل عبور موقتی پیاده
traffic lane U مسیر عبور و مرور
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
traffic flow U کشش عبور ومرور
traffic density U شدت عبور و مرور
transit U کنترل عبور و مرورکشتیها
traffic sign U علامت عبور و مرور
passwords U اسم شب کلمه عبور
trafficability U قابلیت عبور ومرور
safe conduct U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
air traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
train path U اجازه عبور ترن روی یک خط
transcontinental U عبور کننده از سرتاسر قاره
reeve U عبور دادن طناب از شیار
air-traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
weephole U سوراخ عبور اب در دیوار بارباکان
traffic cut U تقاطع دو جریان عبور و مرور
traffic release U ساعت عبور ازاد خودروها
PEDESTRIANS U محل عبور عابر پیاده
safe conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
restricted area U منطقه منع عبور ومرور
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
border crosser U عبور کنندگان از مرز پناهندگان
bottle neck U محل تراکم عبور ومرور
throttling shaft U میله نافم عبور روغن
passes U گذرگاه کارت عبور گذراندن
controlled passing U عبور ومرور کنترل شده
passed U گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass U گذرگاه کارت عبور گذراندن
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
practicable U صورت پذیر عبور کردنی
nominal filter U صافی به اندازه عبور معین
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
permeable U قابل عبور دادن رطوبت
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
air traffic control clearance U اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
air traffic section U قسمت کنترل عبور و مرورهوایی
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com